تا نوگل پژمرده می آرند ، در این شهر
جانهای غم آزرده می آرند ، در این شهر
از باغ وطن ، جای گل و لاله و سنبل
هی طوطی افسرده می آرند در این شهر
انگار قیامت شده ،در صور دمیدند
پشت سر هم مرده می آرند ، در این شهر
از کارگه کوزه گر دهر دمادم
دلهای ترک خورده می آرند ، در این شهر
طوفان گل رعنا به زمین ریخت فراوان
بس غنچه که نشمرده می آرند ، در این شهر
از کاسه این عید به خوشباش عزیزان
خون دل افشرده می آرند در این شهر
یارب نظر مرحمتی جانب ما کن
تا کی گل پژمرده می آرند ، در این شهر ؟
محمد حسین حسنی