تا حال دلم خوب شود گاه به گاهی
از گوشه چشمت به من انداز نگاهی
ناخواسته گر عطر تو را باد بیارد
هرگز ننویسند به پای تو گناهی
کافی است تکانی بدهی بر سر مویت
یا رو سری ات را بتکانی سر راهی
تا باز دل من بزند پر به هوایت
آن گونه که طوفان بزند بر پر کاهی
یا شاه غریبی که دلش سخت بلرزد
از هیمنه و هیبت تعقیب سپاهی
هر دغدغه از یاد تو برخاست، قشنگ است
زیباست غمی که تو به معشوق، بخواهی
از عشق بیا تا که امان نامه بگیریم
در دامن صیاد اجل نیست ، پناهی !