چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

نکته ای دارم که مغز عاقلان را کرده ، هنگ

نکته ای دارم که مغز عاقلان را کرده ، هنگ

گر چه برخی یاوه اش خوانند و برخی هم ، جفنگ

 

خوان لطفی که خدا تقدیم  مردم کرده است

پس چرا شهد است  سهم عده ای ، باقی  شرنگ؟

 

سفره ها ، که مشترک ، اما گروهی پر ملات

باقی مردم چرا ، با  قطره چکان و سرنگ

 

سهم بسیاری فقط تاب آوری در مشکلات      

مردن در زیر بار زندگی ، یا بار جنگ

 

یک طرف ما مردم و سوی دگر  اقشار خاص

چهره های ما همه غمگین و آنها، شوخ و شنگ

 

سهم آنها خوردن  سهم تمام مردم است

قسمت ما  می شود، گوشت دم توپ و تفنگ

 

مال مردم می شود ، طوفان و سیل و زلزله        

لاجرم باید کند دفع بلایا ،بی درنگ

 

در عروسی و عزا این مرغ را سر می بُرند    

می شود از آن مردم هر کجا کاریست، لنگ

 

نقص و  کمبود و گرانی مال اقشار ضعیف    

هر چه رانت و ثروت انبوه، از قشرزرنگ

 

بچه های ما همه سرباز جانباز  وطن      

بچه سوسول های بالاشهر،  مشتاق فرنگ

 

هر چه تفریحات عالی ، مال از ما بهتران    

حداکثر ، سهم ما، یا تاب، یا الّاکلنگ

 

بوق و ترمز های ممتد ، مال ماشین های لوکس 

از پراید بی نوا انداختن  تخته شلنگ

 

در سر ما غصه بیکاری و بی پولی است      

کله های آن قلیل   پولدار،  از باده ، منگ

 

کاخ شان سر می کشد هر روز سمت آسمان       

آسمان را هم به زودی می کشاند زیر چنگ

 

جز به ناحق پول و ثروت ها نمی گردد ، فزون  

ماهیان ریز خوش تر هست در کام  نهنگ

 

فرش قرمزها فقط مخصوص کله گنده ها     

آشنای پای محرومان ، خس و خارو خلنگ

 

هر کسی آمد سر کاری هزاران وعده داد    

تا کند دنیای ما را ، سبز و آباد  و قشنگ

 

خاطر جمعی به مردم داد و خلف وعده کرد  

پاسخ نقاد ها یا حبس بود و یا فشنگ!

 

باوری بر وعده های ، وعده پردازان نماند   

اعتبار از حرف رفت  و از حناها رفت  رنگ

 

آب از جو رفته دیگر ، بر نمی گردد به جوی    

سالها خورده است پیشانی وسرهامان به سنگ

 

از ضعیفان  استخوانی گر چه ماند و پوستی    

ترس دارد در میان جلد هم باشد ، تفنگ!

 

دود آغازی برای  شعله های آتش است         

وای از دودی که بر می آید  از دلهای تنگ!

 

دائماً این روزها ، مشق پریدن می کند          

یک شب آخر می رسد بر ماه ، دندان پلنگ!

 


 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد