نکته ای دارم که مغز عاقلان را کرده ، هنگ
گر چه برخی یاوه اش خوانند و برخی هم ، جفنگ
خوان لطفی که خدا تقدیم مردم کرده است
پس چرا شهد است سهم عده ای ، باقی شرنگ؟
سفره ها ، که مشترک ، اما گروهی پر ملات
باقی مردم چرا ، با قطره چکان و سرنگ
سهم بسیاری فقط تاب آوری در مشکلات
مردن در زیر بار زندگی ، یا بار جنگ
یک طرف ما مردم و سوی دگر اقشار خاص
چهره های ما همه غمگین و آنها، شوخ و شنگ
سهم آنها خوردن سهم تمام مردم است
قسمت ما می شود، گوشت دم توپ و تفنگ
مال مردم می شود ، طوفان و سیل و زلزله
لاجرم باید کند دفع بلایا ،بی درنگ
در عروسی و عزا این مرغ را سر می بُرند
می شود از آن مردم هر کجا کاریست، لنگ
نقص و کمبود و گرانی مال اقشار ضعیف
هر چه رانت و ثروت انبوه، از قشرزرنگ
بچه های ما همه سرباز جانباز وطن
بچه سوسول های بالاشهر، مشتاق فرنگ
هر چه تفریحات عالی ، مال از ما بهتران
حداکثر ، سهم ما، یا تاب، یا الّاکلنگ
بوق و ترمز های ممتد ، مال ماشین های لوکس
از پراید بی نوا انداختن تخته شلنگ
در سر ما غصه بیکاری و بی پولی است
کله های آن قلیل پولدار، از باده ، منگ
کاخ شان سر می کشد هر روز سمت آسمان
آسمان را هم به زودی می کشاند زیر چنگ
جز به ناحق پول و ثروت ها نمی گردد ، فزون
ماهیان ریز خوش تر هست در کام نهنگ
فرش قرمزها فقط مخصوص کله گنده ها
آشنای پای محرومان ، خس و خارو خلنگ
هر کسی آمد سر کاری هزاران وعده داد
تا کند دنیای ما را ، سبز و آباد و قشنگ
خاطر جمعی به مردم داد و خلف وعده کرد
پاسخ نقاد ها یا حبس بود و یا فشنگ!
باوری بر وعده های ، وعده پردازان نماند
اعتبار از حرف رفت و از حناها رفت رنگ
آب از جو رفته دیگر ، بر نمی گردد به جوی
سالها خورده است پیشانی وسرهامان به سنگ
از ضعیفان استخوانی گر چه ماند و پوستی
ترس دارد در میان جلد هم باشد ، تفنگ!
دود آغازی برای شعله های آتش است
وای از دودی که بر می آید از دلهای تنگ!
دائماً این روزها ، مشق پریدن می کند
یک شب آخر می رسد بر ماه ، دندان پلنگ!