دورم ولی عمق نگاتو خوب می بینم
حال و هوایی ابری و مرطوب می بینم
ابر غمت دارد تو را یک ریز می بارد
چتر دلت را بسته و معیوب می بینم
مثل گذشته، دوست دارم، محرمت باشم
اوضاع را درهم و نامطلوب می بینم
این مه که دارد می نشیند بر دل تنگت
از ابرهای فتنه و آشوب می بینم
ته مانده صبرت برای درد کافی نیست
کنج دلت را خالی از ایوب می بینم
گفتم چرا دل کنده ای از خانه عشقت
گفتی تمام خانه را مخروب می بینم
دیگر چه کاری بر می آید از حواریون
وقتی مسیحای تو را مصلوب می بینم؟