چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

دل خسته ام از این که بگویم به تو هر بار

دل خسته ام از این که بگویم به تو هر بار     

 نگذارکلامت بشود باعث آزار

 

دم می زنی از عشق و محبت ولی افسوس        

هنگام عمل دشمن دیرینه ای انگار

 

آتش ز لبت می چکد و زهر ز کامت              

چون باز کنی هر دو لب خویش به گفتار

 

از این همه بی معرفتی در عجبم من               

کاری که گناه است، چرا این همه تکرار؟

 

عمری است که دل، سوخته از طعنه مردم        

تو داغ مضاعف ،به دل ِسوخته، نگذار

 

از هر که دلم خون شده دیگر گله ای نیست       

تو دست خودت را ز دل خون شده بردار

 

 همراهی تو سمت جنون برد دلم را

رفت از کف عاقل شدنم ، فرصت بسیار

 

دل توده ابر است و دگر باز نگردد

خورشید من افتاده نگاهش سر دیوار

 

بگذار که تنها بروم باقی این راه                    

تصویر مرا یکسره برخاطره بسپار

 

یک بار دگر خوب نگاهم کن و بدرود            

شاید به  قیامت نشود  فرصت دیدار 


 

   

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد