مرغ هم دارد به ما نامهربانی می کند
ناز بیش از حد در این دور گرانی می کند!
بر سلام هیچ کس پاسخ نمی گوید که هیچ
تخم خود را هم فقط جای نهانی می کند
چون به دست آوردنش این روزها مقدور نیست
خرم و خوشحال دارد زندگانی می کند
سالها مطلوب مردم بود ران و سینه اش
حال با تخمش به ما چشمک پرانی می کند
در عروسی و عزا هی سر بریدند از تنش
فکر می کردند دائم جان فشانی می کند
روزگارش آن چنان چرخید که حالا به ما
پشت ویترین ها نگاه آن چنانی می کند
هر کسی قدر عزیزی را نداند عاقبت
روزی آخر در فراقش نوحه خوانی می کند!