حرف آخر را همین اول بگویم بهتر است
دست بردار از سر من ،عاشقی دردسر است
دوست دارم با تو باشم حیف که مقدور نیست
زندگی هر چند زیبا ، با تو بودن محشراست!
سالهای سال نقش خاطرم ، یاد تو بود
یادگار توست هر نقشی که بر این دفتر است !
با خیالت تا سحر شب زنده داری می کنم
آه از آن مستی که در هر جرعه این ساغر است
بعد عمری لال بودن ، با تو شاعر شد دلم
در مرام عاشقان اندوه جور دیگر است
خوب می دانی مرا داری به آتش می کشی
باز هم آغاز من از عمق آن خاکستر است
چاره ای جز ترک دل کردن به زور عقل نیست
گرچه بی دل زندگی از مرگ هم مشکل تر است
می روم اما درونم تا ابد شعله ور است
تا قیامت بر دلم داغ وداع آخر است.