چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

بچه سوسول (شکل آدم هاست گاهی هم ولی خر می شود)

شکل آدم هاست  گاهی هم ولی خر می شود     

از خود خر گاه گاهی بلکه بدتر می شود

 

دور از جان شما خلط هویت کرده است      

هر که اندرزش  دهد از گوش ها کر می شود

 

کارهایی می کند که خر هم از رو می رود  

روی سیال خریت ها  شناور می شود  

 

در خیابان می زند تک چرخ گاهی با موتور  

پیش چشم دوستان  محبوب ومحشر می شود

 

کورس ماشین می گذارد در شلوغی های شهر   

شادمان از لحظه های  ترس ، آور می شود

 

گاهی از روی دکل ها می پرد بی ریسمان       

شاخ  اینستا گرام کل کشور می شود

 

برج میلاد ازبلندای خودش می ترسد و           

او لب بامش بدون بال کفتر می شود

 

گرد هم آیند وقتی دوستان، گُل می کشد        

بعد از آن هم وارد صد فاز دیگر می شود

 

پول باباجان او خرج عطینا می شود         

یا قمارش می کند هر چند منکر می شود

 

می رود گاهی شمال و یکه تازی می کند    

توی ویلا قاطی ژن های برتر می شود

 

 بینی او سالهای قبل سر بالا نبود           

از مدلهایی خدادادی مکدر می شود

 

چند وقتی  گوش هایش را خری کرده ولی     

خسته دارد از مدلهای مکرر می شود 

      

نه علاقه مند تحصیل است نه  مشتاق، کار      

با تلاش و پول بابا از همه سر می شود

 

بچه سوسول است اما در خیال خام خود          

گاه آرنولد و زمانی هم تکاور می شود

 

دوست دارد راحت و آزاد باشد توی شهر       

از بگیر و از ببندش زود پنجر می شود

 

اهل سرگرمی و  تفریح و جوانی کردن است      

روزها می خوابد و شب اهل دردر می شود

 

هر چه می خواهد برای او فراهم می شود     

بازهم حس می کند که مفت پرپر می شود

 

خوردن و خوابیدن و تفریح  جانش را گرفت     

تازگی دارد دچار زخم بستر می شود

 

بر جوان قصه ما سرزنش بیهوده است            

آدم نا اهل کی مشتاق منبر می شود؟

 

بر جوانان آرزوهای جوانی عیب نیست    

لیکن از حد خودش چون بگذرد ،شر می شود

 

هر کسی قدر جوانی را نداند عاقبت     

با ندانم کاری خود سخت کیفر می شود

 

یا چراغ عمر او خاموش گردد ناگهان   

یا به پیری گر رسد  محتاج و مضطر می شود

 

تا جوان هستی بدان قدر وجود خویش را      

چون به نیروی جوانی خاک هم ، زر می شود.

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد