چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )
چکاوک ها

چکاوک ها

شعر ، ادب ، عرفان ( چنانچه با نوشته ها و نظراتم موافق یا مخالف هستید لطفاً نظر بگذارید یا ایمیل بزنید تا تبادل نظر کنیم افزون بر این آماده همکاریهای نوشتاری و ادبی با علاقمندان می باشم )

خواب دیدم طلا شده ارزان

خواب دیدم طلا شده ارزان   

مثل اجناس دیگر ایران

 

جنس های گرانِ تا دیروز  

شده مفت و مسلم و ارزان

 

کار مردم گرفته رونق ها  

همه خوشحال و خرم و خندان 

 

دستهاشان پر است از کالا   

مشتری توی  دکه و دکان

 

از تورم کسی نمی گوید  

شده در خاطرات ما پنهان

 

می شود با حقوق یک ماهم   

بروم مکه، کربلا، لبنان

 

بخرم مرغ و گوشت و ماهی  

بخورم پسته های رفسنجان

 

پدران نیستند شرمنده      

پیش اهل و عیال و فامیلان

 

 اقتصاد و سیاست و بهداشت 

درد هایش همه شده درمان

 

همه مشکلات حل شده است     

به کف و پنجه توانمندان

 

کرده اند اسکناسهای درشت     

از سر جیب مردمان  فوران

 

دشمنان ترک دشمنی کردند  

شده امن و امان تمام  جهان

 

مرد و زن ها تمام مزدوجند    

چون شده ازدواج ها آسان

 

رخت بربسته است بیکاری  

می دود کار در پی انسان

 

قیمت خانه آمده پایین  

نیست مستاجری در این دوران

 

بانک ها رو به ورشکستگی اند 

وام چون کس نگیرد از آنان

 

کس به مال کسی ندارد کار   

توبه کردند جمله ،   دزدان

 

اختلاس از میان ما رفته    

خاوری ها خجل در این میدان

 

نه به دکتر نیاز دارد کس   

نه ز دارو شود کسی پرسان

 

کس ننالد ز سلب آزادی    

مردم از هر جهت، خوش و خندان

 

شاغل و بازنشسته خوشحالند   

شده با هم  حقوق شان همسان

 

 قاضی و پاسبان شده منسوخ    

نه نیازی به حبس نه زندان 

 

شده سیل مهاجرت معکوس     

از اروپا به سمت کشورمان

 

هر که پاسپورت ماست در جیبش    

در تمام جهان دهد جولان

 

در تمام معاملات  جهان    

صحبت از پول ماست، از تومان

 

گل و بلبل شده تمام وطن        

شده مثل بهشت جاویدان

 

خشک سالی شده است ترسالی 

همه جا سبز و خرم از باران

 

داشتم تازه کیف می کردم    

که خدا داده این قدر ،امکان

 

داشت از فرط سرخوشی می شد   

چشمه خشک طبع من جوشان

 

ناگهان یک لگد به پایم خورد     

که پریدم ز خواب خوش ترسان

 

چشمها را که خوب مالیدم        

همسرم  چون پلنگ ها غران

 

داد می زد، چقدر می خوابی ؟    

بچه ها را به مدرسه برسان

 

 به گمانم که رفته از یادت        

که می آید برایمان مهمان

 

وقت برگشتن از سر کوچه       

میوه و مرغ و گوشت هم بستان

 

راستی قند و چای و قهوه بخر  

تخمه و پسته و فلان و فلان

 

نشئه خواب از سرم پر زد         

ناگهان رفت شور و آن هیجان

 

فکر من پیچ خورد و درهم شد         

چون هوای پر از غم تهران

 

یادم آمد ز درد بی پولی

درد امروز اغلب مردان

 

گفتمش با غضب که بد کردی      

چه ثمر داشت حرکتت الان!

 

اندکی گر درنگ می کردی 

کارها می رسید بر سامان

 

رفته بودم برای تو بخرم       

هدیه ای تا کنم به تو احسان 

    

داشتم انتخاب می کردم       

یک النگوی خوشگل و مامان!

 

کارها شد خراب با لگدت       

حال باید خودت دهی تاوان!

 

کارها را خراب کردی زن!

هم ضرر بر خودت  زدی هم من  !

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد