می رود در کار عشقت هستی ناقابلم
حال خوبی می دهد دیوانه بودن بر دلم
دوست دارم با تو باشم تا ابد در یک قفس
تا که تنها در بهشت عدن باشد منزلم
گیسوانت را رها کن روی امواج نسیم
تا بگیرد بوی گلهای بهاری محفلم
گاهی از عطر دل انگیز رها در جامه ات
شور عرفانی بده بر خلوت بی حاصلم
دستهایم را بگیر و دور اندامم بپیچ
تا کند تلفیق رویا با حقیقت کاملم!
میوه عشق من و تو میوه ممنوعه است
خوب می دانم خطرناک است ! اما مایلم!
زیبا بود بعضی ها حس ها تو دلمون تلنباره مثل حس دوباره آغوش کشیدنش که حتی یکبار هم اتفاق نیفتاده ولی در گذر سالها با این حس روزگار گذراندیم