خالی ز نفسهای تو صبح و سحری نیست
شک نیست که بی نور تو شمس و قمری نیست
هر کس به هدایت برسد از اثر توست
بی نور شما کوشش ما را ثمری نیست
با این همه در غربت جانسوز بقیع ات
از شمع و چراغی سر قبرت اثری نیست
آنان که وفادار تو هستند، کجایند ؟
از مرثیه خوانان عزایت خبری نیست ؟
ای سید وسالار جوانان بهشتی
امشب به بقیع تو چرا باز دری نیست ؟
با آن که بسی عاشق دل سوخته داری
در طوف حریم تو چرا رهگذری نیست؟
حقا که غریب الغربایی به مدینه
در خانه خود مثل تو مظلوم تری نیست
از دور پذیرای سلام غم ما باش
مشتاق تو هستیم و راه سفری نیست
تا جاذبه عشق تو افتاده به دل ها
در لغزش وافتادن یاران خطری نیست
ای دل اگرامشب به عزایش ننشینی
فردا به پشیمان شدن تو ثمری نیست!
شاید متلاطم شدنت راهگشا شد
کاری بکند عشق که دست بشری نیست !