-
دوبیتی های عاشقانه شاهرودی..
یکشنبه 10 دیماه سال 1402 21:36
دلم وا این که بد کردی هُخواته هِننتانه بگیره هیشکی جاته اگه صد سال وِگردم مین دنیا هِننتویه کسی پشم کُلاته! === قسم به قلب صاف و عشق پاکت که هُنباشم از این دوری هلاکت زمستُن دلم خورشید هُخوایه یه کم بیرون بیا از مین لاکت === خمار دیدن چشم تو هستم نِبِیل هاباشه کوتا از تو دستم دو روز زندگی اِرزش نِداره بگیم به همدگه که...
-
هِنگُمه که حرف اول آخره ، پول هِنزنه( با گویش شاهرود زیبا)
پنجشنبه 7 دیماه سال 1402 20:49
هِنگُمه که حرف اول آخره ، پول هِنزنه آدم پولدار هر چی خواست بامبول هِنزنه روی هرچی دست هِنبِیله، میون جیبشه دستشه رو بهترین کالا یو محصول هِنزنه مین هر مجلس هِره جاش از همه بالاتره وقت خوردن بیشتر از حد معمول هِنزنه حرفهاشه هِنخرن هر جا هِره وا جون ودل گر چه حرف بی اساس و غیر معقول هِنزنه عقل خیلی ها که در چشماشنه،...
-
دوبیتی عاشقانه شاهرودی.
سهشنبه 5 دیماه سال 1402 22:53
هخواستم شعر شارودی بُخوانُم از اون روزا که تو بودی بُخوانُم بسوخته قلب من از رفتن تو هننتانم به این زودی بُخوانُم! === درختی داشتم، سایه سرم بِه به دورش شاخه نیلوفرم بِه درخته وا گلش یَگجا بریدن اینم از طالع در به درم بِه ! === نه شو دارم ، نه عصر و نه نُماشُم مگه هُنباشه یَگ دم بی تو باشُم؟ هنُنباشه خُنِک آتیش قلبُم...
-
دو بیتی عاشقانه شاهرودی
دوشنبه 4 دیماه سال 1402 22:21
هُخوام مین دلت مِنزِل بگیرم مگه هُنباشه از تو دل بگیرم؟ دل من ماهیه، عشق تو دِریا هِمیرُم خانه در ساحل بگیرم! === کجا پیش اِز تو میل دلبرم بِه ؟ هوای عاشقی مین سرم بِه؟ هننتانم بُگُم تقصیر چشمه گناهش ازدل دربه درم بِه! === دو تا کفتر بِشستن کُنج اِیوُن نُگاشُن پر بِه از عشق فراوُن بیامه سنگی از سمت خیابُن جلو چشم من...
-
یه چن سالِ جلوتر، نه قدیما ( با گویش شاهرود زیبا)
یکشنبه 3 دیماه سال 1402 19:25
توضیح: منظور از سروده های این چنینی، قبل از آن که طبع آزمایی شاعرانه باشد ،حفظ و حراست از گویش و فرهنگ غنی و پرباری است که نسل حاضر از ابراز و حفظ آن ابا دارد و خود را مکلف به پاس داشت آن نمی داند، بنابراین ماندگاری این فرهنگ پربار بدون مکتوب شدن آن ممکن نخواهد بود . یه چن سالِ جلوتر، نه قدیما که صاف وساده بودن مردم...
-
دوبیتی
دوشنبه 27 آذرماه سال 1402 23:17
گرفته دشمن جانی به چنگم برای چه نباید من بجنگم؟ صِدای من به جایی قد نمیده جواب بهتری می ده تفنگم! === هِننتانم بگیرم از تو مِن، دل عجب کِردی به قلب مِن، تو، مِنزِل هِمِندازه به چا(ه)، دیوانه سنگی هِننتانن کنن بیرون، صد عاقل!
-
چند رباعی
دوشنبه 27 آذرماه سال 1402 23:13
بی تو همه منظره ها دلگیر است پای همه عشاق تو در زنجیر است شک نیست که در راهی و خواهی آمد افسوس برای خیلی از ما، دیر است! === یک عمر نشسته ام به من سر بزنی بر خانه کوچک دلم در بزنی ترسم که سرم گرم به کاری باشد لبخند به یک عاشق دیگر بزنی! === جان همه عاشقان به تن می آید روزی که بهار در چمن می آید تا بوی حضور او بپیچد...
-
دوازده رباعی برای غزه مظلوم
دوشنبه 20 آذرماه سال 1402 21:16
هر کس که به اسم ورسم انسان باشد باید ز غم غزه پریشان باشد خاموش نشستن و تماشا کردن تشویق وحوش تیز دندان باشد ! === فریاد جهان به مرگ و ویرانی کو؟ ایستاده جلوی دشمن جانی کو ؟ جایی که دوملیارد مسلمان داریم پیکار به آن مرام شیطانی کو؟ === منشور حقوق بشر امروز کجاست؟ در ماتم غزه جگر سوز کجاست ؟ هر کس که زن وزندگی وآزادی...
-
چند دوبیتی عاشقانه
شنبه 18 آذرماه سال 1402 17:33
نپرس از من چطوره کارو بارت بده یا خوبه روز و روزگارت تو که رفتی، ولی من سالها هست نشستم پای چشمان خمارت ! +++ دلم بعد تو آرامش نداره به طبع من غزل جوشش نداره پر از ابره همیشه آسمونم ولیکن همت بارش نداره! +++ برای من نگیر اینقد قیافه که بد جور می شم از دستت کلافه اگه دوستم نداری عیب نداره نبر بازی رو تو وقت اضافه! +++...
-
چند رباعی
شنبه 18 آذرماه سال 1402 17:29
بگذار که دستم به تو گاهی برسد هر روز که نه ، ماه به ماهی برسد کم از تو چه می شود که بر دل تنگی پیغام وصال تو پگاهی برسد! +++ رفتم به تو نزدیک شوم، دور شدم پوزش که به عصیان تو مشهور شدم با خوردن سیب چون که طوریم نشد بر خوردن گندم تو مغرور شدم! +++ هر بار خطا کردم و تو بخشودی بر ساحت آلوده من پالودی از لطف تو کم نشد به...
-
چند رباعی برای غزه مظلوم
شنبه 18 آذرماه سال 1402 15:08
ای غزه چه استقامتی داری تو بر کشته شدن چه طاقتی داری تو هر روز تو را ذبیح خود می سازند چه حنجر بی نهایتی داری تو ! === من مطمئنم که جنگ را خواهد برد این بازی با تفنگ را خواهد برد در جام جهانی که به راه افتاده او نام بدون ننگ را خواهد برد === در غزه پرنده پر نباید بزند خورشید وسپیده سر نباید بزند اندیشه کور دشمنان می...
-
با نازنینی مثل تو میشه مگه بد بود؟
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1402 23:03
با نازنینی مثل تو میشه مگه بد بود؟ باید به هر چه مهربانی ها مقید بود! باید تو را عاشق شد و مانند گل بویید باید به عشق هر کسی جز تو مردد بود! از بس که کامل میشه آدم در کنار تو هرگز نمیشه فکر یک عشق مجدد بود! کمتر کسی میتونه از تو خوبتر باشه در فکر معیار جدیدی با تو باید بود شاید بشه که زندگی رو دور زد از نو دنیا برای...
-
برایم بوسه ای بفرست
جمعه 3 آذرماه سال 1402 21:52
برایم بوسه ای بفرست، تا دل گرم تر باشم کمی در سختی این روزهایم، نرم تر باشم در آغوشت کشیدن را ، دل من سخت می خواهد اجازه می دهی تا اندکی بی شرم تر باشم؟
-
غزه با خون می شود سیراب، وقتی آب نیست
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1402 21:54
غزه با خون می شود سیراب، وقتی آب نیست دشمنان گر آب را بستند ، خون نایاب نیست کربلا یک روز بود و زنده مانده قرنها در فلسطین سالها در هیچ چشمی خواب نیست چهره ها با اشک و خون هر روز تزیین می شود عکس های هیچ کس ، آنجا بدون قاب نیست آتش و دود و غبار و خون به هم آمیخته آسمانش جای امن پرتو مهتاب نیست شهر را انبوهی از آوارها...
-
بگذار برآید به هوایت نفس من
شنبه 13 آبانماه سال 1402 16:06
بگذار برآید به هوایت نفس من ای تازه ترین تازه ی در دسترس من از آتش لبهای خودت شعله ورم کن سرد است زمستان شب بی قبس من خورشید نگاهت که بتابد به وجودم گل می دمد از طبع پر از خار وخس من لبخند بزن تا دهنم آب بیفتد طعم تو چه خوب است، انار ملس من! بگذار که در چادر تو باد بپیچد جاری بشود عطر تنت در هوس من خوب است که راهی...
-
عزیزم معذرت ، من آس وپاسم!
شنبه 13 آبانماه سال 1402 15:26
دوستی تقاضایی اقتصادی از من داشت، که فی البداهه این شعر در ضمیرم نشست: عزیزم معذرت ، من آس وپاسم! نگاهی کن به اوضاع قناسم! اگه پولی به دستم آمد از غیب بکارم مو به روی فرق طاسم!!
-
هر کی که وَن خِیزه ز جا ، حس هُنکنه که شاعره (با گویش شاهرود زیبا)
شنبه 13 آبانماه سال 1402 14:32
با عرض پوزش از همه عزیزان ، این غزل فقط مشقی است از گویش لطیف و دلنشین شاهرودی و قصد اهانت به هیچ بزرگواری مدّ نظر نبوده است: هر کی که وَن خِیزه ز جا ، حس هُنکنه که شاعره هر آدم یه لا قُبا، حس هُنکنه که شاعره بی درس و مَشخ و بی کلاس، چیزی هِنُنباشه کسی نه الف هِندانه نه با، حس هُنکنه که شاعره دور باشه از جُن شما ، خاک...
-
آبان که می شود، تو می آیی به خاطرم
جمعه 5 آبانماه سال 1402 20:57
آبان که می شود، تو می آیی به خاطرم هر« آن » که می شود، تو می آیی به خاطرم چشمان من نشسته به امواج اشکها طوفان که می شود تو می آیی به خاطرم در این هوای نم زده بی چتر مانده ام باران که می شود ، تو می آیی به خاطرم هر خانه ای که روی گسل می شود بنا ویران که می شود تو می آیی به خاطرم هر جا که می شود سخنی گفت و صحبت خوبان که...
-
بس که ذرات هوایت در سرم پیچیده است
یکشنبه 30 مهرماه سال 1402 23:17
بس که ذرات هوایت در سرم پیچیده است شیشه عطر تو انگاری مرا بوسیده است در تنم نبض خیالات تو جولان می دهد از هجومش، تاروپودم بارها لرزیده است! بس که حیران توام ،از خود فراموشم شده این جنون دائمی عقل مرا دزدیده است هر چه می گردم به دنبال تو، کم می یابمت این معما را دل سنگ تو مشکل چیده است احتمالش هست ، راه دیگری را می روی...
-
چیزی نپرس از شهر ، از مردان غمگین اش
شنبه 29 مهرماه سال 1402 21:54
چیزی نپرس از شهر ، از مردان غمگین اش جایی که رفته هر کسی در لاک سنگین اش اینجا پر از دود و دم و نفرت و ناچاری است خیلی تفاوت نیست ،در بالا و پایین اش هر کس نمایان می شود جوری که هرگز نیست پنهان شده هر کس به سیمای دروغین اش یک درد مزمن سالها افتاده در جانها دردی که امیدی نمی بینم به تسکین اش رنگ و ریا، تسخیر کرده ذهن...
-
خرج کن بمب و پهپاد و موشک، فرض کن کار آنها تمام است
شنبه 29 مهرماه سال 1402 14:07
خرج کن بمب و پهپاد و موشک، فرض کن کار آنها تمام است این تصور چقدر احمقانه است، مرگ آغاز فصل قیام است! هر چه خون بر زمین ها ببارد ، لاله ها بیشتر می شکوفند پشت هر بوته لاله سرخ ،کودکی تشنه انتقام است! غزه در انتهای خودش نیست، عاشقی خط پایان ندارد گر چه آوارها سد راهند ، ایستادن به زعمش حرام است! صهیونیسم و جنایت عجین...
-
واژه ها در گفتن این درد، گویا نیستند
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1402 13:17
واژه ها در گفتن این درد، گویا نیستند در بیان تلخی این قصه، پویا نیستند غزه دارد زیر بار فاجعه له می شود شانه های خسته اش، دیگر توانا نیستند سبزه هایش سوخت و خاکسترش را باد برد غنچه های پرپرش دیگر شکوفا، نیستند از بیان صحنه های تلخ آنجا عاجزم دیدن آوار و خون و کشته، زیبا نیستند آتش و دود از نهاد خلق بالا می رود آتش...
-
بنیاد تو هر کار کنی ، سست و خراب است
دوشنبه 24 مهرماه سال 1402 12:01
بنیاد تو هر کار کنی ، سست و خراب است چون خانه نا امن تو، بر پایه آب است این سقف که روی سر تو، سایه فکنده مجموعه پیوسته ای از چند حباب است چیزی که به چشمان تو مفهوم ندارد آرامش و آسودگی ، لحظه خواب است آواره گی ات پاسخ آواره شدن هاست افسانه از نیل و فرات تو، سراب است از ظلم تو نه غزه و لبنان و فلسطین که جان همه مردم...
-
سنگ تبدیل به موشک شد وصهیون ، لرزید
سهشنبه 18 مهرماه سال 1402 15:12
سنگ تبدیل به موشک شد وصهیون، لرزید کمرش تا شد و از ضرب شبیخون، لرزید دهه ها بغض فرو خفته ،به جریان افتاد سیل و آتش شد و هر غاصب ملعون، لرزید خشم طوفان ، به تن خسته اقصی جان داد جبهه کفر از این حرکت موزون، لرزید سالها ظلم چنان رفته بر آن مظلومان کز پریشانی شان، قامت گردون لرزید نعره زد غزه و چون شیر به جولان آمد در ته...
-
با تو همیشه حال دلم، خوب می شود
یکشنبه 16 مهرماه سال 1402 14:22
با تو همیشه حال دلم، خوب می شود حتی میان ورطه غم، خوب می شود زنجیر عشق، تا که می افتد به پای دل عاشق دلش قدم به قدم، خوب می شود آدم چقدر، روحیه اش فرق می کند حالش که در هوای حرم ،خوب می شود باران التفات تو را ، می کنم طلب دشتی که تشنه است ، به نَم خوب می شود دردی نشسته بر دل من از محبتت این را بدان کنار تو هم ،خوب می...
-
دوست دارم با دلم گاهی مددکاری کنی
جمعه 14 مهرماه سال 1402 12:25
دوست دارم با دلم، گاهی مددکاری کنی عقل را بگذاری و احساس را یاری کنی آتش از برق نگاهت در وجود من زنی رودی از خورشید را در جان من جاری کنی دستهایم را بگیری در پناه دستهات بی پناهان را دمی، همذات پنداری کنی در حریر گیسوان خود، بپیچانی مرا مست و مدهوشم از آن ،جادوی هشیاری کنی خفته ام هر شب میان هرم رویاهای تو کاش فکر...
-
دلم از هر که بگیرد به تو وا خواهد شد
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1402 22:52
دلم از هر که بگیرد به تو وا خواهد شد اژدهای غم من با تو عصا خواهد شد نفس پاکت اگر در نفس من بدمد این دل مرده به اعجاز تو پا خواهد شد راز لبخند ملیح تو نمی دانم چیست ؟ هر که مجنون نشود، سر به هوا خواهد شد گرهی را که زدی بر دل من باز نکن بادبادک به نخ پاره ، رها خواهد شد عشق، مانند نماز است که ساقط نشود هست بر گردن ما ،...
-
جهان یک روز ناچار است که زیر و زبر گردد
شنبه 8 مهرماه سال 1402 12:01
جهان یک روز ناچار است که زیر و زبر گردد فقط کافی است که خسته تر از این ها بشر گردد کسی باید بیاید تا جهان را منقلب سازد ورق هایی که بازی می شود امروز، بر گردد قواعد ناگهان تغییر خواهد کرد در بازی و هر کس برده تا آن روزها ، بازنده تر گردد شبی دست مشیت باز خواهد کرد درها را که صبح تازه ای در جان عالم مستقر گردد جهان در...
-
عطر تو را نسیم به سوغات برده است
یکشنبه 2 مهرماه سال 1402 23:29
عطر تو را نسیم به سوغات برده است از کربلا گرفته به شامات برده است از رد پای آسمانی تو چیده عشق را بذر بهشت را به ولایات برده است در کنج یک خرابه که از فیض حق شده دارالشفای کل خرابات ، برده است از معجزات توست که طفل سه ساله ای عشاق بی شمار به میقات برده است در بارگاه عرش، خداوند ذوالجلال نام تو را به رسم مباهات برده...
-
تا بشود زخم زبان می زنی
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1402 20:42
تا بشود زخم زبان می زنی بر دل بی تاب و توان می زنی زهر کلام تو بسی جان گزاست عقربی و نیش به جان می زنی با همه ی عیب که در کار توست دم ز عیوب دگران می زنی کور خودت هستی و بینای خلق حرف از اصلاح جهان می زنی درد دلی هر که به نزدت کند تا ابدش زخم به آن می زنی تیغ به روح دگران می کشی ضربه به حال همگان می زنی محرم اسرار مگو...